منظری از ادبیات داستانی بعد از انقلاب - 2
اشاره:
مقاله حاضر ، توصیف کاملی است از ادبیات داستانی پس از انقلاب ، اثر محمدرضا سرشار. نخست شکلی ابتداییتر، و البته ابتر و ناقص، از این مقاله، در سال 1367، به صورت پاسخی به یک پرسش در صفحه ادب و هنر روزنامه کیهان به چاپ رسید. کامل آن پاسخ، در سال 1368 در مجله سوره چاپ شد؛ و مقاله فعلی، در شماره بهمن و اسفند سال 1373 مجله ادبیات داستانی به چاپ رسید. ضمن اینکه، از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد، این مقاله به عنوان بهترین نقد ادبی چاپ شده در مطبوعات کشور در سال 73 برگزیده شد. بخش دوم این مقاله تقدیم خوانندگان تبیان می گردد.
چهرمانها (تیپها)ی جدید
تفاوت محسوس و قابل توجه دیگر ادبیات داستانی ما در پس از انقلاب نسبت به قبل آن، ورود چهرمانهای تازه به این عرصه و نیز زنگار زدایی از برخی چهرمانهای مطرح از قبل، و به تصویر کشیدن ابعاد واقعی آنها بود.
اکثر نویسندگان قبل از انقلاب، به سبب بر چشم داشتن عینکهای خاص وارداتی از غرب و شرق، و برج عاجنشینی و قطع ارتباط با توده مردم، انسان ایرانی را نه آنگونه که واقعاً بود و مینمود، بلکه آنسان که خود از پس آن عینکهای ویژه میدیدند، به تصویر میکشیدند. در نتیجه، چهرمانهای مطرح شده در آثارشان بعضاً مثله و تحریف و دگرگون شده، و غیرمنطبق با واقعیات بودند.
بویژه، نویسندگان نسل جوان ما در پس از انقلاب، از آنجا که بدون که عینکها و با چشمانی بیحجاب به جامعه و مردمشان مینگریستند، و نیز، از اینرو که خود جزئی از همان جامعه و مردم و شریک با آنان در مشکلات و مسائل زندگی بودند، هنگام طرح جامعه و مردمشان، آنان را به گونهای دیگر و متفاوت با آنچه در داستانهای پیش از انقلاب نموده میشدند یافتند و به تصویر کشیدند. در نتیجه، خواسته یا ناخواسته، همان چهرمانهای به ظاهر مطرح از قبل، در این بازسازی به شکل اصیل و واقعی خود، نوجلوه کردند. و از این راه- میتوان گفت- در حقیقت چهرمانهایی تازه به موزه چهرمانهای ادبیات داستانی ما افزوده شد.
این، غیر از آن چهرمانهای کاملاً بدیعی است که رهایی از اختناق و سانسور رژیم گذشته و پیدایش آزادیها و تحولات و ماجراهای شگرف پس از پیروزی انقلاب برای ادبیات داستانی ما به ارمغان آورد. چهرمانهایی چون ساواکی (مأمور امنیتی رژیم پهلوی)، شکنجهگر ساواک، نظامیان فاسد و سرسپرده و وابسته، روحانی روشنبین و انقلابی و آگاه، کودکان و نوجوانان و جوانان و دیگر مردم انقلابی، روح، فرشته، شیطان، روشنفکری مذهبی انقلابی، چریک انقلابی، دختر و زن مذهبی پاک و آگاه و مبارز، حزباللهی، بسیجی، رزمنده مسلمان (پاسدار)، شهید، جانباز، شاه، شاهزادگان، درباریان متملق فاسد و بیمایه، عامل بیگانه، روشنفکر لیبرال، چپی (کمونیست)، منافق،...
نکته قابل اشاره به صورت حاشیهای در این بخش نیز این است که، در ابتدا، نویسندگان نسل انقلاب، عمدتاً به طرح شخصیتها و چهرمانهایی در داستانهایشان میپرداختند که به نحوی، آراء، اعمال و افکارشان، آیینه اعمال، آراء و افکار یا لااقل آرزوها و آمال خودشان بودند. 3 به عبارت دیگر، آنان مدافع کارها و سخنان قهرمانشان بودند. حال آنکه عرف جاری میان بسیاری از نویسندگان نسلهای پیشین این بود که هرگاه در مورد قهرمانان اصلی مسألهدار خود، از سوی دیگران مورد سوال یا انتقاد قرار می گرفتند، ادعا میکردند که نقش نویسنده، چیزی بیش از به تصویر کشیدن یک چهرمان یا چهرمانهایی از چهرمانهای موجود در جامعه نبوده است؛ و او مسوول خوب و بد اعمال قهرمانان خود نیست!
احیای نسبی شخصیت و منزلت واقعی زن
این نکته دیگر امروز بر همه دستاندرکاران مقوله داستان و حتی خوانندگان عادی آن روشن است که از جمله مهمترین و بنیادیترین عوامل ایجاد کشش در داستانهای گذشته کشور، عنصر جنسیت (سکس)، آن هم از نوع غالباً کاملاً بیبند و بار رایج در غرب، بود. این ویژگی، چه در داستانهای غربزدهها و چه شرقزدهها و چه هرهری مذهبها، تقریباً به یک اندازه مورد سوءاستفاده قرار میگرفت. به نحوی، اگر عنصر جنسیت را از آن آثار میگرفتند، دیگر چیزی از آنها باقی نمیماند، و حتی نیمی از آن خوانندگان قبلی خود را نیز نمیتوانستند برای خود حفظ کنند.
با این تلقّی و نگاه- درست مانند قسمت اعظم داستانهای غربی- زن در داستانهای ما عمدتاً نقشی درجه دوم به پایین داشت، و در بسیاری موارد هم منحصراً جزو عوامل رنگ و لعاب و مزه دهنده به داستان، برای تحریک هر چه بیشتر خوانندگان منحرف و بیمار یا محروم، به مطالعه آنها بود.
افتخار بسیار بزرگ ادبیات داستانی ما در پس از انقلاب این است که- حال یا تحت فشار جو عمومی اخلاقی حاکم بر کشور، یا فشار اداره نگارش وزارت فرهنگ و ارشاد و یا تغییر دید نویسندگان نسبت به زن- توانسته است لااقل در تعدادی قابل توجه از آثار این عرصه، زن را در مقام و منزلت نزدیک به واقعی خود بنشاند و چهره تحریف شده و مورد سوءاستفاده قرار گرفته او را، تا حدودی زیاد تصحیح و زنگارزدایی کند؛ و با این همه، موفق به ارائه داستانهایی دارای کشش و جذابیت کافی برای مخاطبان خود شود.
از این نمونهاند: زن به عنوان مادر آگاه یک رزمنده یا یک شهید، زن به عنوان همسر آگاه، صبور و مقاوم یک شهید، زن به عنوان همسر ایثارگر یک جانباز، زن به عنوان خواهر مبارز یک شهید، زن به عنوان یک مجاهد راه خدا، زن همچون یک قدیسه و...
تغییر در نسبت بین تعداد عناوین رمان، داستان بلندو مجموعه داستان کوتاه
همچنان که میدانیم، سیر داستاننویسی جدید در ایران، همچون بسیاری دیگر از کشورهای جهان سوم، به خلاف جریان آن در غرب بوده است. به این ترتیب که، اگر در مغرب زمین، از حدود چهارصدسال پیش، کار از رمان نویسی آغاز شده و تنها نزدیک به صد و شصت سال است که داستان کوتاه در آنجا مطرح شده و پا گرفته است، در کشورهایی با وضعیّت ما، آغاز این جریان، با داستان کوتاه بوده، و بعدها- آن هم با وسعت و شتابی به مراتب کمتر- نوشتن رمان و داستان بلند، رونق و رواج گرفته است. به گونهای که، به احتمال زیاد، عده رماننویسان قابل تأمل ما تا قبل از انقلاب، در مجموع به مراتب کمتر از نویسندگان داستان کوتاه، و تعداد رمانها و داستانهای بلند آن مقطع زمانی نیز کمتر از مجموعه داستانهای کوتاه است.
در پس از انقلاب، این نسبت به هم خورد. به این ترتیب که بیش از نیمی از مجموع کتابهای داستانی که تا سال 1370 برای اولین بار به چاپ رسیده است را رمان و داستان بلند، و کمتر از نصفش را مجموعه داستان کوتاه تشکیل میدهد. و با توجه به اینکه قالب رمان، به هر حال، امکانی بارها بیشتر را برای طرح پیچیدگیهای زندگی و مسائل ژرف و گسترده بشری در اختیار نویسنده قرار میدهد و نیز هنوز عدهای قابل توجه از مردم کشور ما، از داستان، تأثیر و الگوی زندگی و اندیشه میگیرند، این موضوع میتواند امیدبخش باشد. (صد البته، در صورتی که از این قالب داستانی، استفادهای صحیح، در جهت رشد و تعالی فرهنگ جامعه بشود.)
تغییر در کمیّت و کیفیّت آثار داستانی
به نکات مطرح شده زیر عنوان پیشین باید اضافه کرد که کمیت و کیفیت رمانها نیز در پس از انقلاب افزایش و تعالیای چشمگیر یافت. به نحوی که به اقرار همه صاحبنظران، مجموعهای از بهترین و قویترین رمانهای ادبیات فارسی، در طول همین سالهای پس از پیروزی انقلاب چاپ و منتشر شد. به تعبیری، «رمان ایرانی در این سالها به بلوغ رسید 4 ». ضمن آنکه طولانیترین رمانهای ادبیات فارسی نیز در پس از انقلاب منتشر شد؛ و از نظر رکورد طولی نیز، رمان، پیشرفتی قابل توجه داشت.
یکی دیگر از دستاندرکاران این مقوله 5 ، در همین ارتباط میافزاید: «حجم آثار ادبیات داستانی پس از انقلاب، به حجم، [کل] ادبیات داستانی ایران تا سال 1357 پهلو میزند.»
در پیدایش این رشد کیفی، عواملی چند میتوانند موثر بوده باشند. از جمله آنها میتوان به بالا رفتن سطح توقع خوانندگان داستان اشاره کرد. عامل دیگر، حذف عوامل سانسور و ایجاد کننده رعب و اختناق در کار نوشتن بود. به این معنی که، در جوّ پلیسی و آمیخته با خفتان رژیم گذشته، وظیفه آگاهی بخشی و اطلاع رسانی- در سطح سیاسی آن- نیز به وظایف هنری نویسنده افزوده شده بود. و این، غالباً به بهای اهمال در انجام وظایف ادبی نویسنده- که وظیفه اصلی اوست- و در نتیجه افت کیفیت هنری آثار او تمام میشد. حال آنکه در پس از انقلاب، با از بین رفتن آن عوامل مخل، نویسنده توانست تمام اهتمام خود را به وظایف خاص حرفهای خویش اختصاص دهد؛ و از این طریق به کیفیت آثار خود اعتلایی بیشتر ببخشد.
افزایش تیراژ
از وجوه مثبت این مقوله در پس از انقلاب- که البته بیشتر به مخاطبان و جامعه کتابخوان باز میگردد- استقبال بیسابقه مردم از کتابهای ادبیات داستانی، به ویژه رمان بود. در گذشته، تیراژ این قبیل کتابها بسیار پایین و مدت زمان به فروش رسیدن یک چاپ آنها بسیار طولانی بود 6 . در نتیجه، گذران زندگی از راه نوشتن، برای نویسندگان، رویایی محال به نظر میرسید. با پیروزی انقلاب، به دلایل متعددی که مجال پرداختن به آنها در این نوشته نیست، این وضع به کلی دگرگون شد. بهطوری که تا قبل از قطع یارانه دولت در ارتباط با کتاب و پیدایش مشکلات فعلی در عرصه چاپ و نشر و نتیجتاً افزایش بسیار قیمتها، کار به جایی رسیده بود که یک نویسنده حرفهای توانای داستان، واقعاً، اگر میخواست، میتوانست از درآمد نوشتن، به راحتی زندگی خود را اداره کند.
اگر چه در این دو- سه سال اخیر پیدایش مشکلات فعلی، میتوان گفت دیگر ادامه آن وضع، لااقل در عرصه ادبیات داستانی بزرگسالان، به سختی مقدور است، با این همه، هنوز هم تیراژ کتابهای داستانی خوب، به مراتب بیش از قبل از انقلاب، و مدت زمان به فروش رفتن نسخ آنها نیز بسیار کوتاهتر از آن دوره است.
پیدایش نامهای تازه
در همین شانزده سالی که از پیروزی انقلاب میگذرد، شاهد ظهور بیش از صدچهره جدید قابل تأمل در عرصه داستاننویسی بزرگسالان کشورهستیم. از این میان، عدهای کارآتر و برخی پرکارتر بودهاند. همچنان که بعضی ضعیفتر جلوه کردهاند و عدهای با آمادگی و توانی بیشتر وارد این قلمرو شدهاند و توانستهاند آثاری قابل تأمل عرضه کنند.
از دسته دوم- صرفنظر از مبانی فکری انعکاس یافته در آثارشان- این نامها قابلیت اشاره بیشتری دارند: محسن مخملباف، سید مهدی شجاعی، داریوش عابدی، ابراهیم حسن بیگی، منیرو روانیپور، راضیه تجار، میثاق امیرفجر، امیرحسین فردی، فریدون عموزاده خلیلی، محمدرضا بایرامی، علی موذنی، حمید گروگان، عباس معروفی، میاندوآبی، داوود غفارزادگان، محسن سلیمانی، مصطفی جمشیدی، قاسمعلی فراست، فیروز زنوزی جلالی، مریم جمشیدی، سمیرا اصلانپور، غلامرضا عیدان، قاضی ربیحاوی، رضا جولایی، عبدالحی شماسی، علی اصغر شیرزادی، مینژه آرمین، اکبر خلیلی، مهدی خلیلی، حسن خادم، مصطفی زمانینیا، منصوره شریفزاده، محمدرضا صفدری، محمد بهارلو، حسین فتاحی، سیروس سرشار، اسماعیل عرب خوبی، سید علی صالحی و...
تغییر در نسبت بین تعداد عناوین رمان، داستان بلند و مجموعه داستان کوتاه
همچنان که میدانیم، سیر داستاننویسی جدید در ایران، همچون بسیاری دیگر از کشورهای جهان سوم، به خلاف جریان آن در غرب بوده است. به این ترتیب که، اگر در مغرب زمین، از حدود چهارصدسال پیش، کار از رمان نویسی آغاز شده و تنها نزدیک به صد و شصت سال است که داستان کوتاه در آنجا مطرح شده و پا گرفته است، در کشورهایی با وضعیّت ما، آغاز این جریان، با داستان کوتاه بوده، و بعدها- آن هم با وسعت و شتابی به مراتب کمتر- نوشتن رمان و داستان بلند، رونق و رواج گرفته است. به گونهای که، به احتمال زیاد، عده رماننویسان قابل تأمل ما تا قبل از انقلاب، در مجموع به مراتب کمتر از نویسندگان داستان کوتاه، و تعداد رمانها و داستانهای بلند آن مقطع زمانی نیز کمتر از مجموعه داستانهای کوتاه است.
در پس از انقلاب، این نسبت به هم خورد. به این ترتیب که بیش از نیمی از مجموع کتابهای داستانی که تا سال 1370 برای اولین بار به چاپ رسیده است را رمان و داستان بلند، و کمتر از نصفش را مجموعه داستان کوتاه تشکیل میدهد. و با توجه به اینکه قالب رمان، به هر حال، امکانی بارها بیشتر را برای طرح پیچیدگیهای زندگی و مسائل ژرف و گسترده بشری در اختیار نویسنده قرار میدهد و نیز هنوز عدهای قابل توجه از مردم کشور ما، از داستان، تأثیر و الگوی زندگی و اندیشه میگیرند، این موضوع میتواند امیدبخش باشد. (صد البته، در صورتی که از این قالب داستانی، استفادهای صحیح، در جهت رشد و تعالی فرهنگ جامعه بشود.)
تغییر در کمیّت و کیفیّت آثار داستانی
به نکات مطرح شده زیر عنوان پیشین باید اضافه کرد که کمیت و کیفیت رمانها نیز در پس از انقلاب افزایش و تعالیای چشمگیر یافت. به نحوی که به اقرار همه صاحبنظران، مجموعهای از بهترین و قویترین رمانهای ادبیات فارسی، در طول همین سالهای پس از پیروزی انقلاب چاپ و منتشر شد. به تعبیری، «رمان ایرانی در این سالها به بلوغ رسید 4 ». ضمن آنکه طولانیترین رمانهای ادبیات فارسی نیز در پس از انقلاب منتشر شد؛ و از نظر رکورد طولی نیز، رمان، پیشرفتی قابل توجه داشت.
یکی دیگر از دستاندرکاران این مقوله 5 ، در همین ارتباط میافزاید: «حجم آثار ادبیات داستانی پس از انقلاب، به حجم، [کل] ادبیات داستانی ایران تا سال 1357 پهلو میزند.»
در پیدایش این رشد کیفی، عواملی چند میتوانند موثر بوده باشند. از جمله آنها میتوان به بالا رفتن سطح توقع خوانندگان داستان اشاره کرد. عامل دیگر، حذف عوامل سانسور و ایجاد کننده رعب و اختناق در کار نوشتن بود. به این معنی که، در جوّ پلیسی و آمیخته با خفتان رژیم گذشته، وظیفه آگاهی بخشی و اطلاع رسانی- در سطح سیاسی آن- نیز به وظایف هنری نویسنده افزوده شده بود. و این، غالباً به بهای اهمال در انجام وظایف ادبی نویسنده- که وظیفه اصلی اوست- و در نتیجه افت کیفیت هنری آثار او تمام میشد. حال آنکه در پس از انقلاب، با از بین رفتن آن عوامل مخل، نویسنده توانست تمام اهتمام خود را به وظایف خاص حرفهای خویش اختصاص دهد؛ و از این طریق به کیفیت آثار خود اعتلایی بیشتر ببخشد.
افزایش تیراژ
از وجوه مثبت این مقوله در پس از انقلاب- که البته بیشتر به مخاطبان و جامعه کتابخوان باز میگردد- استقبال بیسابقه مردم از کتابهای ادبیات داستانی، به ویژه رمان بود. در گذشته، تیراژ این قبیل کتابها بسیار پایین و مدت زمان به فروش رسیدن یک چاپ آنها بسیار طولانی بود 6 . در نتیجه، گذران زندگی از راه نوشتن، برای نویسندگان، رویایی محال به نظر میرسید. با پیروزی انقلاب، به دلایل متعددی که مجال پرداختن به آنها در این نوشته نیست، این وضع به کلی دگرگون شد. بهطوری که تا قبل از قطع یارانه دولت در ارتباط با کتاب و پیدایش مشکلات فعلی در عرصه چاپ و نشر و نتیجتاً افزایش بسیار قیمتها، کار به جایی رسیده بود که یک نویسنده حرفهای توانای داستان، واقعاً، اگر میخواست، میتوانست از درآمد نوشتن، به راحتی زندگی خود را اداره کند.
اگر چه در این دو- سه سال اخیر پیدایش مشکلات فعلی، میتوان گفت دیگر ادامه آن وضع، لااقل در عرصه ادبیات داستانی بزرگسالان، به سختی مقدور است، با این همه، هنوز هم تیراژ کتابهای داستانی خوب، به مراتب بیش از قبل از انقلاب، و مدت زمان به فروش رفتن نسخ آنها نیز بسیار کوتاهتر از آن دوره است.
پیدایش نامهای تازه
در همین شانزده سالی که از پیروزی انقلاب میگذرد، شاهد ظهور بیش از صدچهره جدید قابل تأمل در عرصه داستاننویسی بزرگسالان کشورهستیم. از این میان، عدهای کارآتر و برخی پرکارتر بودهاند. همچنان که بعضی ضعیفتر جلوه کردهاند و عدهای با آمادگی و توانی بیشتر وارد این قلمرو شدهاند و توانستهاند آثاری قابل تأمل عرضه کنند.
از دسته دوم- صرفنظر از مبانی فکری انعکاس یافته در آثارشان- این نامها قابلیت اشاره بیشتری دارند: محسن مخملباف، سید مهدی شجاعی، داریوش عابدی، ابراهیم حسن بیگی، منیرو روانیپور، راضیه تجار، میثاق امیرفجر، امیرحسین فردی، فریدون عموزاده خلیلی، محمدرضا بایرامی، علی موذنی، حمید گروگان، عباس معروفی، میاندوآبی، داوود غفارزادگان، محسن سلیمانی، مصطفی جمشیدی، قاسمعلی فراست، فیروز زنوزی جلالی، مریم جمشیدی، سمیرا اصلانپور، غلامرضا عیدان، قاضی ربیحاوی، رضا جولایی، عبدالحی شماسی، علی اصغر شیرزادی، مینژه آرمین، اکبر خلیلی، مهدی خلیلی، حسن خادم، مصطفی زمانینیا، منصوره شریفزاده، محمدرضا صفدری، محمد بهارلو، حسین فتاحی، سیروس سرشار، اسماعیل عرب خوبی، سید علی صالحی و...
تغییر در نسبت بین تعداد عناوین رمان، داستان بلند و مجموعه داستان کوتاه
همچنان که میدانیم، سیر داستاننویسی جدید در ایران، همچون بسیاری دیگر از کشورهای جهان سوم، به خلاف جریان آن در غرب بوده است. به این ترتیب که، اگر در مغرب زمین، از حدود چهارصدسال پیش، کار از رمان نویسی آغاز شده و تنها نزدیک به صد و شصت سال است که داستان کوتاه در آنجا مطرح شده و پا گرفته است، در کشورهایی با وضعیّت ما، آغاز این جریان، با داستان کوتاه بوده، و بعدها- آن هم با وسعت و شتابی به مراتب کمتر- نوشتن رمان و داستان بلند، رونق و رواج گرفته است. به گونهای که، به احتمال زیاد، عده رماننویسان قابل تأمل ما تا قبل از انقلاب، در مجموع به مراتب کمتر از نویسندگان داستان کوتاه، و تعداد رمانها و داستانهای بلند آن مقطع زمانی نیز کمتر از مجموعه داستانهای کوتاه است.
در پس از انقلاب، این نسبت به هم خورد. به این ترتیب که بیش از نیمی از مجموع کتابهای داستانی که تا سال 1370 برای اولین بار به چاپ رسیده است را رمان و داستان بلند، و کمتر از نصفش را مجموعه داستان کوتاه تشکیل میدهد. و با توجه به اینکه قالب رمان، به هر حال، امکانی بارها بیشتر را برای طرح پیچیدگیهای زندگی و مسائل ژرف و گسترده بشری در اختیار نویسنده قرار میدهد و نیز هنوز عدهای قابل توجه از مردم کشور ما، از داستان، تأثیر و الگوی زندگی و اندیشه میگیرند، این موضوع میتواند امیدبخش باشد. (صد البته، در صورتی که از این قالب داستانی، استفادهای صحیح، در جهت رشد و تعالی فرهنگ جامعه بشود.)
تغییر در کمیّت و کیفیّت آثار داستانی
به نکات مطرح شده زیر عنوان پیشین باید اضافه کرد که کمیت و کیفیت رمانها نیز در پس از انقلاب افزایش و تعالیای چشمگیر یافت. به نحوی که به اقرار همه صاحبنظران، مجموعهای از بهترین و قویترین رمانهای ادبیات فارسی، در طول همین سالهای پس از پیروزی انقلاب چاپ و منتشر شد. به تعبیری، «رمان ایرانی در این سالها به بلوغ رسید 4 ». ضمن آنکه طولانیترین رمانهای ادبیات فارسی نیز در پس از انقلاب منتشر شد؛ و از نظر رکورد طولی نیز، رمان، پیشرفتی قابل توجه داشت.
یکی دیگر از دستاندرکاران این مقوله 5 ، در همین ارتباط میافزاید: «حجم آثار ادبیات داستانی پس از انقلاب، به حجم، [کل] ادبیات داستانی ایران تا سال 1357 پهلو میزند.»
در پیدایش این رشد کیفی، عواملی چند میتوانند موثر بوده باشند. از جمله آنها میتوان به بالا رفتن سطح توقع خوانندگان داستان اشاره کرد. عامل دیگر، حذف عوامل سانسور و ایجاد کننده رعب و اختناق در کار نوشتن بود. به این معنی که، در جوّ پلیسی و آمیخته با خفتان رژیم گذشته، وظیفه آگاهی بخشی و اطلاع رسانی- در سطح سیاسی آن- نیز به وظایف هنری نویسنده افزوده شده بود. و این، غالباً به بهای اهمال در انجام وظایف ادبی نویسنده- که وظیفه اصلی اوست- و در نتیجه افت کیفیت هنری آثار او تمام میشد. حال آنکه در پس از انقلاب، با از بین رفتن آن عوامل مخل، نویسنده توانست تمام اهتمام خود را به وظایف خاص حرفهای خویش اختصاص دهد؛ و از این طریق به کیفیت آثار خود اعتلایی بیشتر ببخشد.
افزایش تیراژ
از وجوه مثبت این مقوله در پس از انقلاب- که البته بیشتر به مخاطبان و جامعه کتابخوان باز میگردد- استقبال بیسابقه مردم از کتابهای ادبیات داستانی، به ویژه رمان بود. در گذشته، تیراژ این قبیل کتابها بسیار پایین و مدت زمان به فروش رسیدن یک چاپ آنها بسیار طولانی بود 6 . در نتیجه، گذران زندگی از راه نوشتن، برای نویسندگان، رویایی محال به نظر میرسید. با پیروزی انقلاب، به دلایل متعددی که مجال پرداختن به آنها در این نوشته نیست، این وضع به کلی دگرگون شد. بهطوری که تا قبل از قطع یارانه دولت در ارتباط با کتاب و پیدایش مشکلات فعلی در عرصه چاپ و نشر و نتیجتاً افزایش بسیار قیمتها، کار به جایی رسیده بود که یک نویسنده حرفهای توانای داستان، واقعاً، اگر میخواست، میتوانست از درآمد نوشتن، به راحتی زندگی خود را اداره کند.
اگر چه در این دو- سه سال اخیر پیدایش مشکلات فعلی، میتوان گفت دیگر ادامه آن وضع، لااقل در عرصه ادبیات داستانی بزرگسالان، به سختی مقدور است، با این همه، هنوز هم تیراژ کتابهای داستانی خوب، به مراتب بیش از قبل از انقلاب، و مدت زمان به فروش رفتن نسخ آنها نیز بسیار کوتاهتر از آن دوره است.
پیدایش نامهای تازه
در همین شانزده سالی که از پیروزی انقلاب میگذرد، شاهد ظهور بیش از صدچهره جدید قابل تأمل در عرصه داستاننویسی بزرگسالان کشورهستیم. از این میان، عدهای کارآتر و برخی پرکارتر بودهاند. همچنان که بعضی ضعیفتر جلوه کردهاند و عدهای با آمادگی و توانی بیشتر وارد این قلمرو شدهاند و توانستهاند آثاری قابل تأمل عرضه کنند.
از دسته دوم- صرفنظر از مبانی فکری انعکاس یافته در آثارشان- این نامها قابلیت اشاره بیشتری دارند: محسن مخملباف، سید مهدی شجاعی، داریوش عابدی، ابراهیم حسن بیگی، منیرو روانیپور، راضیه تجار، میثاق امیرفجر، امیرحسین فردی، فریدون عموزاده خلیلی، محمدرضا بایرامی، علی موذنی، حمید گروگان، عباس معروفی، میاندوآبی، داوود غفارزادگان، محسن سلیمانی، مصطفی جمشیدی، قاسمعلی فراست، فیروز زنوزی جلالی، مریم جمشیدی، سمیرا اصلانپور، غلامرضا عیدان، قاضی ربیحاوی، رضا جولایی، عبدالحی شماسی، علی اصغر شیرزادی، مینژه آرمین، اکبر خلیلی، مهدی خلیلی، حسن خادم، مصطفی زمانینیا، منصوره شریفزاده، محمدرضا صفدری، محمد بهارلو، حسین فتاحی، سیروس سرشار، اسماعیل عرب خوبی، سید علی صالحی و...
افزایش کتابها و آموزشهای نظر (تئوریک)
از یک سوء ظهور عدهای قابل توجه نیروی تازهنفس در عرصه داستاننویسی کشور، که مشتاق آموختن هر چه بیشتر و بهتر این هنر و ریزهکاریهای فنون آن بودند، و از سوی دیگر، بیاعتمادی مطلق آنان نسبت به دستاندرکاران قدیمی این عرصه، از هر نظر- برای کسب تجربه نزد آنان، نیازی بیسابقه را به ترجمه و تألیف آثاری آموزشی در این زمینه، ایجاد کرد.
این عطش، باعث تشویق مترجمان علاقهمند و صاحب تجربگان دلسوز این رشته به تهیه و انتشار کتابها، مقالات و نقدهایی در این زمینه شد. تا آنجا که- هر چند زمینههای خالی در این عرصه، هنوز بسیار است- در چند سال معدود پس از پیروزی انقلاب، شاهد انتشار تعدادی بسیار قابل توجه کتاب و مقاله و نیز برگزاری کلاسها دورههای آموزشی متعدد حضوری و مکاتبهای رسمی و غیررسمی در این زمینه هستیم 7 . ضمن آنکه در همین مدت، بیشتر کتابهای حاوی مباحث نظری این رشته که سالها قبل از انقلاب به چاپ رسیده و مدتها در قفسههای کتابفروشیها بیخواستار مانده بودند، به سرعت به فروش رفتند و حتی به چاپهای مکرر بعدی نیز رسیدند. به عبارت دیگر، آن جریانی که در واقع بایست از همان ابتدای پایگیری داستاننویسی معاصر در کشور ایجاد میشد و روند داستان نویسی ما را از آن که بود بسیار بیشتر میبرد. در این زمان ایجاد شده نسبت عناوین کتابها و مقالات حاوی بحثهای نظری در زمینه داستان، به خود داستان، به میزانی قابل توجه، به سود آثار نوع اول تغییر کرد. همچنین، ترجمه برخی رمانهای دوشوار- که بیشتر میتوانند جنبه آموزشی و درسی داشته باشند اما به سبب دشواری ترجمه آنها و نیز نبود خواننده کافی برایشان، هیچ مترجمی جرأت یا رغبت نزدیک شدن به آنها را نداشت- در دستور کار مترجمان خبره قرار گرفت.
بهطور کلی، چنانچه ادعا کنیم تعداد عناوین و نیز تیراژ کتابهای نظری و آموزشی منتشر شده در سالهای پس از انقلاب، به تنهایی، اگر از تمام کتابهای مشابه در هفتاد- هشتاد سال گذشته بیشتر نباشد کمتر هم نیست، گمان نمیرود سخنی به گزاف گفته باشیم.
جنگها و نشریههای ادبی
از جمله اقدامهای موثر و مثبتی که در پس از انقلاب برای رونق بازار ادبیات داستانی صورت گرفت، راهاندازی جنگها، نشریههای ادبی و یا صفحههایی ویژه این مقوله در روزنامهها و مجلهها بود.
صفحههای ویژه پیشگفته، عمدتاً به سبب تصدی سرپرستی آنها توسط افراد بیتجربه و مبتدی یا باندکهای جوان، تقریباً هرگز نتوانستند موجد جریانی اصیل و سازنده و سالم در عرصه ادبیات داستانی شوند. اما هر چند گاه، چند چهره جوان این عرصه، توانستند از طریق آنها، به طرح خود و دوستان و همفکرانشان بپردازند و شوری در میان طیف خود برانگیزانند، و به هر حال، کارهایی برای خود صورت دهند.
به نسبت، جنگها- آن هم در آن زمان که هنوز مجلههایی مستقل که محور اصلی مطالبشان ادبیات باشد پا نگرفته بودند 8 – توانستند نقشی قابل تأمل در این زمینه ایفا کنند. هر یک از این جنگها نیز هر چند خالی از تسلط گروهها یا افرادی خاص نبودند، اما در مقایسه با آن صفحات ویژه مجلهها و روزنامهها، کارشان عمق، گستره و تداومی بیشتر داشت.
از جمله جنگهای منتشره در این عرصه، میتوان از لوح نام برد، که ظاهراً بیش از دو شماره از آن منتشر نشد، و تحت تسلط کامل نویسندگان نسل پیش از انقلاب بود.
جنگ نامه کانون هنرمندان و نویسندگان، ناشر آثار نویسندگان کانون مذکور بود؛ که عناصر چپ- بخصوص تودهای- در آن حضوری بسیار فعال داشتند. همچنان که، سرانجام نیز، کانون و جنگ مذکور بهطور کامل در انحصار نیروهای چپ و تودهای قرار گرفت و ناشر آثار و آرای آنان شد از این جنگ نیز بیش از شش شماره، منتشر نشد.
قدیمیترین جنگی که دستاندرکاران آن مشیای موافق انقلاب و تفکر حاکم بر آن داشتند، جنگ سوره بود. ناشر این جنگ، حوزه اندیشه و هنر اسلامی- بعدها با نام حوزه هنری- بود.
این جنگ در ابتدا تنها حاوی آثار و آرای اعضای حوزه هنری یا افراد مرتبط با آن بود. اما بعدها توانست طیفی وسیعتر از قلمزنان متعهد را به خود جلب کند و تنوعی بیشتر بیابد.
از این جنگ، پانزده شماره منتشر شد؛ و با انتشار ماهنامه سوره و سپس ماهنامه ادبیات داستانی، ضرورت و موضوعیت آن منتفی شد.
گروهی دیگر از جوانان اهل قلم که مشی کلی آنان نیز با دستاندرکاران جنگ سوره تفاوتی اساسی نداشت امّا سلایق شخصی متفاوتی داشتند، به فاصلهای اندک پس از انتشار سوره. جنگ قاموس را راهاندازی کردند.
مطالب درج شده در این جنگ، بعضاً آن پختگی و سطح کیفی آثار جنگ سوره را نداشت، اما در مجموع نسبت به شمارههای اولیه سوره، از تنوعی بیشتر برخوردار بود.
قاموس نیز پس از انتشار شش شماره، به تعطیل دچار آمد.
نقد آگاه از دیگر جنگهایی بود که توسط جناح شبه روشنفکر پا گرفت.
این جنگ که تنها بخشی از آن به ادبیات داستانی اختصاص داشت. به تدریج کاملاً از این مقوله فاصله گرفت و پس از انتشار چند شماره معدود نیز، دیگر منتشر نشد.
کتاب صبح یکی دیگر از جنگهایی بود که محور اصلی نوشتههای آن را ادبیات تشکیل میداد. ناشر این جنگ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بود. اما در مجموع، مشیای بیطرفانه در آن به چشم میخورد.
از کتاب صبح تاکنون یازده شماره به بازار عرضه شده است.
کلک از جمله جدیدترین و منظمترین و بادوامترین جنگهایی بود که پا به این میدان گذاشت. این جنگ تا مدتها به صورت ماهانه منتشر میشد و بخش اعظم آن را مطالب ادبی تشکیل میدهد. نیز، مجموعهای پر و پیمان است که میکوشد طیفی وسیع از قلمزنان- اعم از دیگر اندیشان تا افراد بیتفاوت و معمولی- را در بر بگیرد. کلک، به نسبت، مشیای واقع بینانهتر از جنگهای لیبرالی مشابه خود دارد. و همین، مقبولیتی بیش از سایر جنگهای مربوط به دیگر اندیشان به آن داده و مخاطبانی به مراتب بیشتر را به آن جلب کرده است. امّا چندی است انتشارش، آن تداوم و نظم پیشین را از دست داده است.
از این جنگ تاکنون پنجاه و چند شماره منتشر شده است.
(در کنار جنگهایی که نام برده شد، مجموعهها و گاهنامههای متعدد دیگری نیز منتشر میشدند که بخشی قابل توجه از مطالب آنها به ادبیات داستانی و موضوعهایی از این سنخ اختصاص داشت. برخی از آنها پس از مدتی به تعطیل دچار آمدند و بعضی دیگر، همچنان به انتشار خود ادامه میدهند. ولی از آنجا که محور اصلی مطالب آنها را ادبیات داستانی تشکیل نمیداده است، از پرداختن جزییتر به آنها خودداری میکنیم.)
به تدریج، با افزایش عده علاقهمندان، نویسندگان و منتقدان و مترجمان در عرصه ادبیات داستانی و اهتمام بیشتر آنان به این امر، همچنین بر اثر تحولات تازه پدید آمده در سطح کشور و ثبات یافتن بیشتر اوضاع، بسیاری از دستاندرکاران این مقوله، در عمل به این نتیجه رسیدند که دیگر جنگ و گاهنامه، پاسخگوی نیازهای موجود نیست. بر همین اساس بود که چند مجله ادبی- که عمدتاً ماهنامه بودند- پا گرفتند.
در جناح دیگر اندیش- ماهنامههای آدینه و دنیای سخن، و با تأخیری بسیار نسبت به آن دو، گردون پا گرفتند. که تاکنون با همه افت و خیزها موفق شدهاند به حیات خود ادامه دهند. در این سو، ماهنامه ادبیات داستانی، پا گرفت. امّا این مجله، با تمام زحماتی که برای آن کشیده میشد، متأسفانه نتوانست یا نخواست در مسیری که از یک نشریه منتشره توسط حوزه هنری انتظار میرفت گام بردارد، و محفلی صادق و صمیمی برای تجمع و بالیدن نیروهای متعهد در این عرصه باشد.
آخرین مجلهای که تا این زمان در این عرصه آغاز به انتشار کرده (یعنی در واقع بخشی قابل توجه از آن به ادبیات- هر چند نه به صورتی چندان تخصصی- اختصاص دارد)، مجله شباب است؛ که مشیای کاملاً لیبرالی را دنبال میکند.
ادامه دارد...
لینک:
بدوننویسنده بزرگ ، ادبیات شكوفا نمیشود
"قصه نویسی در ایران " افول کرد